skip to Main Content

گردهمایی در باشگاه اسپلیت مورخ ۹ آذر ۹۷

گزارش خوانی برنامه مشترک پیمایش جنگلی کلرد به بادجا در باشگاه اسپلیت تاریخ : 6 آذر ماه سال 97   ساعت 19 روز 6 آذر در باشگاه اسپلیت به مدیریت و سرپرستی جناب آقای ذبیح الله حمیدی گرد هم آمدیم . در ابتدا گزارش مصور برنامه مشترک این باشگاه با گروه کوهنوردی لار (پیمایش جنگلی کلرد به گردنه بادجا) قرائت شده و مسیر پیمایش و همچنین موقعیت مکانی و عکس های برنامه در گزارش ارائه شده و در اختیار علاقمندان قرار گرفت. در پایان نیز آقای ذبیح الله حمیدی به رسم یادبود تابلوی زیبای آبشار های ایران را به آقای علی ملک سرپرست گروه کوهنوردی لار هدیه نمودند. گروه کوهنوردی لار از زحمات باشگاه اسپلیت در این خصوص سپاسگزاری نموده و امید است به زودی برنامه های بیشتری در نقاط مختلف ایران زیبا مشترکا برگزار شود  

ادامه مطلب

گزارش برنامه بازدید از دریاچه های تار و هویر

برنامه بازدید دریاچه های تار و هویر تاریخ : 13 مهر سال 1397 روز جمعه تعداد: 24 نفر دریاچه تار و هویر از آثار طبیعی ذوب برف رشته کوه دوبرار و در جنوب آن واقع بوده و در ضلع شمالی آن قله زرینه کوه واقع است.  هدف این هفته گروه آزاد لار سفر به این منطقه و بازدید از طبیعت آن بوده است. این دریاچه ها در حدود 3000 متر از سطح دریای آزاد ارتفاع داشته و در آن ماهی قزل آلا یافت می شود. آب دریاچه تار شیرین و به رنگ آبی و آب دریاچه هویر دارای املاح گوناگون و به رنگ سبز می باشد. دسترسی به این مکان از طریق شهر دماوند -  روستای چنار شرق می باشد که ادامه آن به جاده خاکی حدود 14 کیلومتر رسیده و این جاده از کنار دریاچه های تار و هویر گذشته و به سمت روستای هویر و سپس جاده فیروزکوه ختم میشود. در این جاده خاکی بایستی گردنه ای به ارتفاع 2850 را پشت سر گذاشته و ارتفاع کم کنید و مجددا ارتفاع گرفته تا به دریاچه تار برسید. توضیح آنکه ماشین های معمولی متعددی (پراید- پژو و....) در جاده مذکور بودند. در کنار دریاچه امکان برپایی چادر و کمپ زدن وجود دارد ولی در این مکان نیز متاسفانه مانند سایر مناظر طبیعی ایران زیبا در زباله های افراد بی خرد در امان نمانده است. دریاچه تار از لحاظ وسعت از هویر بزرگتر بوده و آب آن سرد بوده و امکان شنا در این فصل وجود ندارد. در ساعت 5 صبح 24 نفر از اعضای گروه لار به سمت شهر دماوند- روستای چنار شرق- جاده معدن و سپس دریاچه تار رهسپار شده و در ساعت 9.30 (با احتساب وقت های تلف شده برای چندین توقف) به محل مورد نظر رسیدیم. در سمت غربی دریاچه جاده از کنار محیط بانی تا لب دریاچه ادامه دارد ولی ما قسمت شرقی را به دلیل عدم تجمع سایر گردشکران انتخاب نموده و کمپ خود را برپا کردیم. مطابق هواشناسی امکان بارش وجود داشت بنابراین دوستان اقدام به برپایی کمپ نموده و لباس های گرم را به تن کردندو باد سردی نیز میوزید ولی زیبایی بسیار چشمگیر دریاچه تار و ترکیب بسیار جالب آن با ابرها و کوه های اطراف تحمل هوای سرد را برای همه میسر کرد. در ساعت 11 به سمت دریاچه هویر(از سمت یال مابین- توضیح آنکه یال فوق دو کوه زرین کوه و رشته کوه دوبرار را به هم متصل میکند) حرکت نموده و حدود 40 دقیقه بعد به کنار دریاچه هویر رسیده و پس از عکاسی به سمت مبدا حرکت نمودیم. حوالی ظهر بساط نهار و همبرگر ذغالی ( با همت زوج خوش ذوق گروه خانم لیلا شوقیان حکمت و آقای بهرام رادخوش) را صرف نموده و پس از جمع آوری کمپ و به دلیل نزدیک بودن ساعت گزارش شده برای بارش باران ، در ساعت 15 به سمت تهران حرکت نمودیم. متاسفانه شهر دماوند به سمت تهران ترافیک بسیار شدیدی داشت و نهایتا در ساعت 8.30 به تهران و محل حرکت (میدان صدم نارمک) رسیدیم . این دریاچه های…

ادامه مطلب

مثبت ببینیم…

در قهوه خانه ساده بالای کوه ؛ سفارش املت دادیم ... کنار دست قهوه چی نوشته بود : " ما را در فیــسبـــوک ملاقات کنید "  فکر کردم ، در کجای دنیا میشود اینچنین املت خوشمزه و نان لواشی پیدا کرد ، که فروشنده اش هم تا این حد به روز باشد ؟ تجربه میگوید : هیچ کجا … هنگام برگشتن ... خانمی با مانتو و روسری و ظاهری مرتب در حال فروختن گل بود ،  آنقدر ظاهر با کلاسی داشت که برای خرید گل پنجره را باز کردیم ، شخصیت با وقاری داشت ، وقتی گفتیم : به شما نمی آید گل بفروشید ؛ با کلامی تکان دهنده گفت : " بی کس هستم ؛ اما ناکس نیستم ؛ زندگی را باید با شرافت گذروند " کجای دنیا میتوان این سطح از فلسفه و حکمت را ؛ در کلام یک گلفروش یافت ؟ به خانه که رسیدیم ؛ همسرم یادش افتاد چیزهایی را نخریده است، به سوپری نزدیک خانه رفتم و خرید کردم ، دست کردم دیدم کیفم همراهم نیست ، گفتم : ببخشید پول نیاوردم، میروم بیاورم و در حالیکه مبلغ کالایی که خریده بودم کم نبود، مغازه دار با اصرار گفت : " نه آقا قابل شما رو نداره ببرید " و با کلامی جدی و قاطع کالا را به من داد تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم : کجای دنیا چنین اعتمادی به یک غریبه وجود دارد؟ تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت : آخه چه عجله ای بود؟ شب در حالیکه پشت لپ تاپم داشتم کار میکردم، یکباره صدای آکاردئون یکی از ترانه های خاطره انگیز را سر داد. در کوچه نوازنده ای با زیباترین حالت و مهارتی خاص مینواخت. به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم.  یکی آمد و به او نزدیک شد و گفت : از طبقه هشتم آمدم پایین فقط بخاطر این ملودی قشنگی که میزنی. با رضایت پولی به او داد و رفت… حساب کردم دیدم پولی که در این کوچه گرفت را اگر در ده کوچه گرفته باشد، درآمد ماهانه خوبی دارد. در کجای دنیا کسی میتواند در کوچه اي چنين سرود دلنشيني را بخواند ؟  من جایی ندیده ام. میتوان همه رخدادهای بالا را منفی دید. چرا باید خانمی با وقار گل بفروشد ؟ چرا فردی که به کامپیوتر وارد است باید بالای کوه املت درست کند ؟ چرا باید نوازنده ای ماهر در کوچه بنوازد ؟  و از این دست نگاههای منفی که خیلی ها دارند ... اما هیچ راه حلی هم ندارند که مثلا این مرد اگر در کوچه ننوازد، چه مشکلی حل خواهد شد؟ و آیا نگاههای منفی ما کمکی به حل مشکلات دنیا میکند؟ من هر چه را دیدم مثبت میدیدم. بعضی از ما چیزهایی را برای خودمان ذهنی کرده ایم در حالیکه در عمل وجود ندارند، و آنچه را نیز که وجود دارد، چشم ما نمی بیند و ذهن ما درک نمیکند. از اینستاگرام استاد پرویز پرستویی

ادامه مطلب

عشق یعنی ….

عشق یعنی بند کوله روی دوش هم مسیر با صد نفر اما خموش عشق یعنی پا درون جوی آب عشق یعنی صبح جمعه ترک خواب عشق یعنی پای تاول کفش تنگ عشق یعنی تکیه بر یک روی سنگ عشق یعنی همنوردی با کویر عشق یعنی نغمه خوانی در مسیر عشق یعنی غار دره کوه رود همصدا با همنوردان هم سرود

ادامه مطلب
Back To Top